[ The time of your death ]
* PART ² *
ویو ا.ت :
بعد مدتی با ورود خانوم پارک به اتاق همه به منظور احترام بلند شدیم .
پارک دایون !
زنی خوشقلب اما در ظاهر سرد و خدا میدونه اگه جدی بشه چه بلایی سر آدم میاره .
با اینکه مادر جیمین بود ولی من عاشقش بودم لعنتی خیلی خوب و پایه ست .
دایون : سلام صبحتون بخیر بشینید راحت باشید !
+نشستیم و خانوم پارک شروع کرد به حرف زدن درمورد قلدر دانشگاه .
پسر تقریبا داشت کل دانشگاه رو اذیت میکرد .
ولی با حرفی که خانوم پارک زد برق از سر هممون پرید .
دایون : دیروز بعد تعطیلی دانشگاه متاسفانه جیسون لاستیک ماشین من رو پنچر کرد و وقتی با ماشین خودش میرفت تمام آب گل هارو روی من ریخت .
خواستم بگم نظری ندارید یه فکری برای این بچه بکنیم ؟!
پدرو مادرش هم اومدن تاثیری نداشت!
/ به نظرم بهتره به مدت ۴ هفته از دانشگاه اخراجش کنیم .
+ مگه اون براش مهمه خیلی درس میخونه ؟
یه بار نشد امتحانش رو A+ بشه هربار زیر دهه .
رزالین : خب تذکر چی ؟!
دایون : بالای هزار بار تذکر دادم اصن براش مهم نیست .
_ اخراج ! ( جدی )
دایون : چی ؟!
_ اخراجش کن .
بالای ۳ بار تعهد داده .
بارها به همه بی احترامی کرده .
نمرات خوبی هم نداره .
و با مدیر هم همچین برخوردی داشته پس به نظرت نباید اخراجش کنی ؟؟
دایون : اما قرارداد مون با پدرش چی ؟!
_ مهم نیست .
* بعد این حرفش از رو صندلیش بلند شد و از دفتر خارج شد و سمت کلاس درس رفت تا امتحان سختش رو از دانشجوهاش بگیره .
درسته استاد سرسخت و بداخلاقی بود اما بخاطر جذابیتش تمام دانشجو ها دوسش داشتن .
جیمین با فکر به بلایی که قرار بود بعد تعطیلی دانشگاه سر جیسون قلدر دانشگاه بیاره نیشخندی ترسناک رو لبش نقش بست .
کم کم زمان درس شد و همه استاد ها سمت کلاس های مورد نظر رفتن و مشغول تدریس و امتحان شدن .
• زنگ تفریح •
+ از کلاس خارج شدم که جیسون رو با دوستاش دیدم ...
ولی با عددی که روی گردنش دیدم بدنم یخ کرد ...
اون تا ۶ ساعت دیگه میمیره !؟
....
ویو ا.ت :
بعد مدتی با ورود خانوم پارک به اتاق همه به منظور احترام بلند شدیم .
پارک دایون !
زنی خوشقلب اما در ظاهر سرد و خدا میدونه اگه جدی بشه چه بلایی سر آدم میاره .
با اینکه مادر جیمین بود ولی من عاشقش بودم لعنتی خیلی خوب و پایه ست .
دایون : سلام صبحتون بخیر بشینید راحت باشید !
+نشستیم و خانوم پارک شروع کرد به حرف زدن درمورد قلدر دانشگاه .
پسر تقریبا داشت کل دانشگاه رو اذیت میکرد .
ولی با حرفی که خانوم پارک زد برق از سر هممون پرید .
دایون : دیروز بعد تعطیلی دانشگاه متاسفانه جیسون لاستیک ماشین من رو پنچر کرد و وقتی با ماشین خودش میرفت تمام آب گل هارو روی من ریخت .
خواستم بگم نظری ندارید یه فکری برای این بچه بکنیم ؟!
پدرو مادرش هم اومدن تاثیری نداشت!
/ به نظرم بهتره به مدت ۴ هفته از دانشگاه اخراجش کنیم .
+ مگه اون براش مهمه خیلی درس میخونه ؟
یه بار نشد امتحانش رو A+ بشه هربار زیر دهه .
رزالین : خب تذکر چی ؟!
دایون : بالای هزار بار تذکر دادم اصن براش مهم نیست .
_ اخراج ! ( جدی )
دایون : چی ؟!
_ اخراجش کن .
بالای ۳ بار تعهد داده .
بارها به همه بی احترامی کرده .
نمرات خوبی هم نداره .
و با مدیر هم همچین برخوردی داشته پس به نظرت نباید اخراجش کنی ؟؟
دایون : اما قرارداد مون با پدرش چی ؟!
_ مهم نیست .
* بعد این حرفش از رو صندلیش بلند شد و از دفتر خارج شد و سمت کلاس درس رفت تا امتحان سختش رو از دانشجوهاش بگیره .
درسته استاد سرسخت و بداخلاقی بود اما بخاطر جذابیتش تمام دانشجو ها دوسش داشتن .
جیمین با فکر به بلایی که قرار بود بعد تعطیلی دانشگاه سر جیسون قلدر دانشگاه بیاره نیشخندی ترسناک رو لبش نقش بست .
کم کم زمان درس شد و همه استاد ها سمت کلاس های مورد نظر رفتن و مشغول تدریس و امتحان شدن .
• زنگ تفریح •
+ از کلاس خارج شدم که جیسون رو با دوستاش دیدم ...
ولی با عددی که روی گردنش دیدم بدنم یخ کرد ...
اون تا ۶ ساعت دیگه میمیره !؟
....
۶۳۶
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.